دوست من بدان كه:تنهایی سهم ماست از اين زندگي . وعاشقي جرم ما.مامحكوم شده ايم كه دوست بداريم اماهرگز دوست داشته نشويم. دل ببنديم عشق بورزيم ديوانه واردوست بداريم.و.در انتها درآتش درد و غم جدائی بسوزيم و دم نزنيم
خوشحالم که بردم، چون کسی را از دست دادم
که دوستم نداشت،
خوشحالم که باختی،
چون کسی رو از دست دادی که دوستت داشت
دل هیچکس نمیسوزد به حال غمناکم /
مگر سوزد همان شمعی که میسوزد سر خاکم
میروم تا در غبار غم فراموشت کنم،
سر در آغوش پشیمانی گذارم
تا تو را ای امید آتشین با گریه خاموش کنم
دیشب در جاده ی سکوت در ایستگاه عشق هر چه منتظر ماندم کسی برای لمس تنهاییم توقف نکرد
و من تنهاتر از همیشه به خانه برگشتم
چو گل های شقایق داغدارم /
بیا پروانه شو بنشین کنارمبشو مرهم به زخم قلبم ای دوست /
که خنجر خورده ی این روزگارم
دلم بهانه میکند طلوع دیدن تورا ،
تا به کجا دلم کشد حسرت دیدار تورا.
هنوز هم در کوچه های خلوت عاشقی ، در میان سکوت
بوسه هایمان زندگی می کنم
شاید رهگذری مژده ای از رویای ماندگار و عشق جاودانه ام ، به همراه بیاورد .
بوسه یعنی لذت دلدادگی ، لذت از شب لذت از دیوانگی ،
بوسه آغازی برای ما شدن ، لحظه ای با دلبری تنها شدن ،
بوسه آتش می زند بر جسم و جان ،
بوسه یعنی عشق من با من بمان
با عشق دوست ماند و با يار بيقراري /
از دوست درد ماند و از يار يادگاري . . .
تو صميمي تر از آني که دلم ميپنداشت /
دل تو با همه آينه ها نسبت داشت
تو همان ساده سرسبز نجيبي که /
خدا در ميان دل پاکت ، صدف آينه کاشت . . .
کاش پرده ميدانست تا زماني که پنجره باز است ، فرصت پرواز دارد . . .
کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ،
به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛ بغلت کنه و بگه “گریه کن
تو را هرگز آرزو نخواهم کرد، هرگــــــــز
چون محال میشوی مثل همه آرزوهایم
دلم بهانه ای میخواهد برای ادامه زندگی
مثل یک بوسه عاشقانه که یادم بیاورد هنوز زنده ام !